برديا جونبرديا جون، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

بردیا کوچولو

شب یلدا

سلام پسر گلم. بردیای عزیزم. یلدات مبارک ببخش اگه دارم دیر مینویسم آخه خیلی از شب یلدا گذشته. اون شب ما خونه مامانی بودیم با عمه و عمو. بابا یه کرسی ذغالی درست کرده بود عمه هم روش یه عالمه میوه شب یلدایی و آجیل و شیرینی چیده بود. عزیزم تو هی بلند میشدی لبه میزو گرفتی و میخواستی میوه هارو برداری. یه چیز جالب تو از نارگیل چندشت میشه. یه فیلم ازت گرفتم به محض اینکه نارگیل و میدیم دستت تو دو متر میپری اونور حتی حاضر نیستی بهش دست بزنی. خلاصه که این اولین شب یلدات بود قربونت برم. مامان جون و بابا جونم خونه مامانی من بودن و بعدش رفتن خونه عزیز. اینم عکسای شب یلدات قربونت بشم الهی. ...
21 دی 1392

HAPPY CHRISTMAS

سلام سر گلم. کم کم داریم به کریسمس نزدیک میشیم و تولد بابایی هم که میدونی با کریسمس یکیه. کریسمس مثل عید نوروز ما میمونه. یعنی اول سال نو میلادیه. کریسمس مبارک.   ...
6 دی 1392

ايستادن برديا

سلام عزيزم من و بابا داريم پيشرفتتو روز به روز ميبينيم. الان تو مبل و ميز و هر چي كه بشه بهش تكيه دادو پيدا ميكني و ازش آويزون ميشي و پيشرفتت اين بوده كه ميتوني دو سه ثانيه رو پاهاي قشنگت بايستي. ما هم به خاطر اينكه تو راحت باشيو خدايي نكرده سرت به جايي نخوره روي تمام ميزاو جاهاي تيز خونه رو پوشونديم كه ديگه خطري تهديدت نكنه. امروز تو يه خورده حالت سرماخوردگي داري. با وجود داروهايي كه ميخوردي ولي خيلي بهتر نشدي. فردا ميريم پيش دكترت ببينيم چي ميگه.  عزيز دلم يادته بهت گفتم تو تخم بلدرچين نميخوري؟ يه ترفند به كار برديم كه تو با كمال ميل ميخوري. شما بيسكوييت مادر خيلي دوست داري به خاطر همين ما دو تا تخم بلدرچ...
6 دی 1392
1